از نفرت تا عشق
p:۵
(ات حساب کرد و هرکی به خونه ی خودشون رفتن)
صبح با کلافگی از خواب بیدار شدی و حاضر شدی بری مدرسه سوار ماشینت شدی و راه افتادی وقتی رسیدی کل بچه ها دور ماشین جمع شدن و وقتی از ماشین پایین اومدی...
همه با تعجب نگاه میکردن مین جی و سویون ویونهه به سمتت اومدن...
یونهه:ات این ماشین توِ
ات:آره چطور
یونهه:فک نمیکردیم ماشین داشته باشی
ات:انتظار همه چی رو داشته باش😅
[زنگ خورد]
سویون:چه زود
یونهه:ول کن بریم☹️
[وارد کلاس شدن]
اعضا به سمت ات اومدن
لینو:اون ماشین خوشگله مال تو بود؟
ات:آره چیکار دارین
لینو:امروز میمونه پیش ما
ات:بعد چرا اون وقت
لینو:به تو ربطی نداره انقدر سوال نپرس(داد)
ات:تا وقتی که ماشین من باشه و تو یه همچین درخواستی داشته باشی من سوال میپرسم(داد بلندتر)
فلیکس:میشه خفه خون بگیری صدات رو اعصابه
با این حرفش بغض گرفتی معلم از پشت در وقتی فلیکس بهت گفت حرفش رو شنید وارد کلاس شد...
معلم:ات و فلیکس چه خبرتونه فلیکس ازش معذرت خواهی کن
فلیکس:فک نکنم من باید معذرت خواهی کنم این شماین که باید معذرت خواهی کنید😏
معلمی که چون مطمعا بود اگه چیزی بهش بگه پدرش میتونه از مدرسه اخراجش کنه چیزی نگفت و گفت
معلم:خب اگه اینطوره داخل یه پروژه باهم همکاری کنید و به کلاس ارائه بدید...
(ات حساب کرد و هرکی به خونه ی خودشون رفتن)
صبح با کلافگی از خواب بیدار شدی و حاضر شدی بری مدرسه سوار ماشینت شدی و راه افتادی وقتی رسیدی کل بچه ها دور ماشین جمع شدن و وقتی از ماشین پایین اومدی...
همه با تعجب نگاه میکردن مین جی و سویون ویونهه به سمتت اومدن...
یونهه:ات این ماشین توِ
ات:آره چطور
یونهه:فک نمیکردیم ماشین داشته باشی
ات:انتظار همه چی رو داشته باش😅
[زنگ خورد]
سویون:چه زود
یونهه:ول کن بریم☹️
[وارد کلاس شدن]
اعضا به سمت ات اومدن
لینو:اون ماشین خوشگله مال تو بود؟
ات:آره چیکار دارین
لینو:امروز میمونه پیش ما
ات:بعد چرا اون وقت
لینو:به تو ربطی نداره انقدر سوال نپرس(داد)
ات:تا وقتی که ماشین من باشه و تو یه همچین درخواستی داشته باشی من سوال میپرسم(داد بلندتر)
فلیکس:میشه خفه خون بگیری صدات رو اعصابه
با این حرفش بغض گرفتی معلم از پشت در وقتی فلیکس بهت گفت حرفش رو شنید وارد کلاس شد...
معلم:ات و فلیکس چه خبرتونه فلیکس ازش معذرت خواهی کن
فلیکس:فک نکنم من باید معذرت خواهی کنم این شماین که باید معذرت خواهی کنید😏
معلمی که چون مطمعا بود اگه چیزی بهش بگه پدرش میتونه از مدرسه اخراجش کنه چیزی نگفت و گفت
معلم:خب اگه اینطوره داخل یه پروژه باهم همکاری کنید و به کلاس ارائه بدید...
- ۱.۲k
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط